عصر کرد
گزارش ایسنا از یک حادثه تلخ؛
پاهای به جا مانده زیر درخت گردو
دوشنبه 22 مرداد 1397 - 18:16:41
عصر کرد - روزگار تلخ بود و تلخ، عید قربان آمده بود لباس‌های رنگی بر تن کودکان نوید دهنده یک روز خوب و یک زندگی پر رونق را می داد، کودکان به دور هم شاد بودند و بازی می‌کردند اما بازی بزرگان در زمان جنگ تحمیلی قربانگاه جانشان می‌شود. به گزارش ایسنا، منطقه کردستان، 26 مهر ماه سال 92صدای بلند و مهیب گوش‌های مردم آبادی را به لرزه در می‌آورد و همه جا را دود فرا گرفته است، کودکان هر کدام به سمتی دراز کشیده بودند، آبادی رنگ خون گرفته بود و کسی نمی‌دانست چه خبر است.
تنها شاهد ماجرا همچنان ایستاده است و نگاه می‌کند ولی نمی‌تواند حرف بزند تنها نظاره‌گر است، آری درخت گردو روستای"نشکاش" شاهد عینی زخم و خون کودکان این روستا است.
در آن روزها که هنوز رنگ و بوی عید قربان در روستا وجود داشت، 7 کودک به همراه همدیگر مانند گذشته مشغول به بازی می‌شوند و از دنیای کودکانه خود لذت می‌برند ولی دریغ از آن که در آن روز شوم چه سرنوشتی در انتظار آنها است.
گشین، خبات، آلا، سینا، متین به دنبال توپ فوتبال می دوند و به دور درخت گردو می‌چرخند و خنده‌های کودکانه سر می‌دهند تا در این دنیای بی امکاناتی از کمترین امکانات لذت ببرند.
اما سلاحی سرد و مرموز که از دوران جنگ تحمیلی به یادگار مانده و با تغییرات جوی روانه روستا شده است، منتظر بچه‌ها می‌ماند تا بازی کودکانه شان را به یک سناریو تلخ تبدیل کند.
گشین دختری 10 ساله با صورتی معصوم و لبی خندان در کنار دوستانش در حال بازی کردن است که ناگهان پای خود را بر روی "مین"می گذارد و آتش از قامت این دختر بالا می‌رود.
پس از چند دقیقه همه روستا جمع شدند و نظاره‌گر کودکانی می‌شوند که غلطان و آغشته در خون زیر درخت گردو به خود می‌پیچند.
زخم‌های روی صورت سینا، چشمان آلا، دست‌های خبات و پاهای گشین نشان یک حادثه تلخ را در یک روز شوم می داد، آری از آن حادثه تلخ 5 سالی است که می‌گذرد و "گشین" به همراه دوستان دوران کودکیش همچنان خندان هستند، چون واقعیت را قبول کرده‌اند ولی اینبار با این تفاوت که دیگر پاهای گشین به همراه او نیست و تنها یک کفش دست ساز قرمز رنگ جایگزین آن شده است.
"گشین" در اوج کودکی خود رفتاری بزرگانه و باوقار دارد و بدون هیچ تلخی برای هر کسی باخنده از آن روز می گوید، روزی که امروز بازیهایش را برایش سخت و زندگیش را لنگ لنگان کرده است.
این دختر معصوم روستایی، امروز با درخت گردو روستا غریبه شده است و هرگاه از کنار آن می‌گذرد تنها یک چیز برای او یادآور می‌شود، انفجار، دود غلیظ، دوستان زخمی شده و پای پریده شده.
در آن روز که گشین برروی دستان یکی از جوانان روستا به بیمارستان می‌رود و از شدت درد ناله می‌کند و هیچ چیزی درد آن را کمتر نمی کند، "گشین " تنها فریاد می زد، بدون آنکه بداند که یکی از پاهای او در روستا به عنوان یادگاری بجا مانده است.
یک ماه و نیم از حادثه گذشته بود و این دختر معصوم در بیمارستان بر روی ویلچر بدون آنکه بداند چه اتفاقی افتاده است، می چرخد و به هرکس که می رسید از وضعیت خود می گفت ولی کسی دلش نمی آمد که بگوید پاهایش از مچ به خاطرات بازی کودکانه اش پیوسته است.
در یکسال اول زندگیش با این شرایط سخت بود و انگار برای او دیگر زندگی تموم شده است ولی گویا کوه های کردستان دختران این منطقه را بزرگتر از آن چیز که باشند خلق کرده، اینبار "گشین" ایستاده است و زندگی را همچنان ادامه می دهد.
در آن روز که مهمان روستای "نشکاش" بودم "گشین" به همراه "سینا" در حال بازی کردن بود انگار نه انگار که چه خاطرات تلخی برای آنها رقم خورده بود.
این دختر معصوم که با لباس کوردی آبی رنگ و یک لنگ کفش قرمز آمد و رفت می کرد، با خنده های پر از معنا می گفت: در اینجا دیگر "مین" یک چیز عادی شده است و همیشه برای پاکسازی آن می آیند ولی انگار این سلاح آهنی کوچک در این مناطق تمامی ندارد.
"گشین" که در سال های اول برای تحصیل با مشکل روبه رو بود، حال در مدارس شبانه روزی مریوان مشغول به تحصیل است و در خوابگاه زندگی می کند و راوی برای دوستانش شده است.
بر روی لنگ کفش قرمزی که به جای پای مصنوعی گشین از آن استفاده می کند، یادگاریهای از دل دوستانش بر آن نقش بسته بود که هرکدام می توانست تعبیر حرف های ناگفته از این رویداد تلخ باشد.
اما داستان زندگی کودکانی همچون"گشین"،"سینا"، "آلا" در کردستان تمامی ندارد و شاید باید گفت چنین داستانهایی همچنان ادامه دارد...
گزارش از فرشید اردلان خبرنگار ایسنای کردستان
انتهای پیام

http://www.Kurd-Online.ir/fa/News/45019/پاهای-به-جا-مانده-زیر-درخت-گردو
بستن   چاپ