عصر کرد
جلال‌الدین همایی و فروشنده دوره‌گرد
شنبه 4 فروردين 1403 - 13:02:49
عصر کرد - ایسنا / «این خانما دانشجو هستند مثلاً. می‌بینی که، دانشجو باید سرش توی کتاب و درس باشه نه روبه‌روی ویترین طلافروشی و کفش‌فروشی و لوازم آرایش. ایناست که من با شما دانشجوها میونه خوبی ندارم در کل. باورت می‌شه این خانم‌ها در طول این چند سالی که می‌یان از این‌جا رد می‌شن، حتی یه بار هم از من کتاب نخریده‌اند.»
محمد حسینی باغسنگانی پژوهشگر در سلسله نوشتارهایی که به چهره‌های ادبی پرداخته، یادداشتی را با عنوان «بوی جلال‌الدین می‌دهد این پالتو» در اختیار قرار داده است.
در متن این یادداشت می‌خوانیم: «التفهیم لاوائل صناعه التنجیمِ» ابوریحان بیرونی، به تصحیح استاد را از یک فروشنده دوره‌گرد خریدم آخرش. رفته بودم پیچ شمیران و دنبال کتاب دیگری بودم از او به نام «تفسیر مثنوی مولوی». شانس با من بود. فروشنده وقتی اشتیاق من را نسبت به این کتاب‌ها دید گفت: «نویسنده این کتاب دوست صمیمی من است.» یک نگاهی به سر و پای فروشنده دوره‌گرد کردم با خودم گفتم این آقا هم ما را گیر آورده. پالتو زیبایی بر تن داشت و مشخص بود که تازه خریده است فروشنده دوره‌گرد.
به چهره‌اش اما که نگاه می‌کنی اصلا این پالتو گران‌قیمت در بدن این آدم فریاد می‌زند. فروشنده گفت: «می‌بینم که «التفهیم» رو هم خریده‌اید. ما که چیزی سر درنیاوردیم از این کتاب، ان‌شاءالله که شما سر دربیاوردید. این آقایی که ذکر خیرش رو گفتم مصحح این کتاب شریف هم هست... بله. بنده حاضرم با شما شرط ببندم که اگر خود ابوریحان بیرونی الان زنده بود، یک تشویقی درست و حسابی به این آقا می‌داد.» و فروشنده دوره‌گرد بلند بلند می‌خندد. همین‌طور که سرم لابه‌لای نسخه تفسیر مثنوی است، مرد دوره‌گرد می‌گوید: «داستان ذات الصور یا دژ هوش‌ربا»... بله ... این کتاب رو دانشگاه تهران چاپ کرده. هاهاها....بله. می‌دانید که آخرین داستان از مثنوی معنوی است. خواندید خودتان لابد. ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ که ﺳﻪ تا ﭘﺴﺮ مدعی دارد؛ وﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮان قصد شکار و ﺳﯿﺎﺣﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ، ﭘﺎدﺷﺎه به بچه‌هایش هشدار می‌دهد که اصلاً به ﻗﻠﻌﮥ ﻫﻮش‌رﺑﺎ ﻧﺰدﯾﮏ ﻧﺸﻮﻧﺪ ... دیریرینگ ... بله و بلند بلند می‌خندد. به چهره فروشنده دوره‌گرد که نگاه می‌کنم، چیز دیگری می‌بینم. یک انسان نو. با خودم می‌گویم: «در این که یک تخته‌اش کم است شکی نیست. با این خنده‌هایش. اما این حرف‌ها که می‌زند خلاف آن خنده‌هاست.» می‌گویم: «خوب بعدش چه می‌شود؟»
فروشنده دوره‌گرد دماغش را هورتی تا آخر بالا می‌کشد و ژست حکیمانه‌ای به خودش می‌گیرد و دستش را بلند می‌کند و می‌گوید: «هیچی بابا این بچه‌ها احمق‌تر از این حرف‌ها هستن. حرف باباهه رو گوش نمی‌کنن بی‌شعورا دهنشان سرویس می‌شود.» پوزخندی می‌زنم و می‌پرسم: «یعنی چی دهنشان سرویس می شود؟» فروشنده می‌گوید: «هیچی این احمق‌های بی‌شعور می‌رن اونجا، بعد حرف باباشونو گوش نمی‌دن، حالا باباهه که نمی‌دونم شاه کدوم گوری بوده به این بی‌شعورا گفته که به همین دژه که هوش‌رباست نرین‌ها... بعد این احمقا فک می‌کنن خب حتماً یه چیزی بوده که باباشون گفته نرین‌ها ... بعد اینام از لج باباهه می‌رن و اونجا و بعد ...هیچی دیگه زرتوشون قمصور می‌شه.» این بار من قاه قاه می‌خندم که مرد فروشنده می‌گوید: «هرهر رو آب بخندی، مگه من چیز خنده‌داری عرض کردم به شما که شما می‌خندی؟ پول منو بده برو پی کارت.»
من اما دلم می‌خواهد ادامه این داستان را از زبانش بشنوم. می‌پرسم. «خوب بعدش چی می‌شود؟» فروشنده کتابی را برمی‌دارد و زیر پلاستیک چرخ‌دستی‌اش می‌گذارد و همین‌طور که مشغول مرتب کردن یک دسته کتاب است، ادامه می‌دهد: «هیچی دیگه اینا می‌رن تو این قلعه، یکهویی چشمشون می‌خوره به نمی‌دونم یه دختر ژاپنی یا نمی‌دونم چینی، چش بادومی بوده هر چی بوده.» فروشنده دسته سنگین کتابی را از زیر چرخ‌دستی بالا می‌آورد که می‌گویم: «خوب بعدش چی می‌شه؟» مرد فروشنده دست از کار می‌کشد و به آن طرف خیابان نگاهی می‌کند و برای یکی از مغازه‌دارها دست تکان می‌دهد و می‌گوید: «اون زمونا گویا این دخترای چش بادومی خاطرخواه زیاد داشتند. بعد ... هیچی دیگه این سه تا پسر، یک دل نه صد دل عاشق این دختره می‌شن و بعد ... ماجرا شروع می‌شود.» فروشنده که از جا بلند می‌شود، می‌گویم: «خب بعدش چه اتفاقی می‌افتد؟» که فروشنده ناراحت می‌شود و همان‌طور که بسته سنگین کتاب‌ها را دو دوستی روی چرخ‌دستی می‌گذارد می‌گوید: «ای بابا، بعدش چی بعدش چی ... خب برو خودت بخون، واقعا که ... شعور نداری مگه؟ ... »

عصر کرد

دکتر محمدجعفر محجوب نفر اول سمت راست و دکتر مهدی نوریان سمت چپ استاد همائی در دیدار دانشجویان رشته‌های مختلف با استاد همایی

عصر کرد

دکتر سیدحسین نصر در همراهی استاد همایی بعد از سخنرانی ایشان در دانشگاه تهران

عصر کرد

استاد همایی بعد از سخنرانی در دانشگاه تهران

عصر کرد

دستخط جلال‌الدین همایی

http://www.Kurd-Online.ir/fa/News/811248/جلال‌الدین-همایی-و-فروشنده-دوره‌گرد
بستن   چاپ