عصر کرد - به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان ، دفاع مقدس در تاریخ کشورمان نقطهای درخشان و مقطعی است که نشان داد مردم انقلابی ایران اسلامی همواره پای کار دفاع و حمایت از انقلاب هستند. جنگ در شرایطی به ایران تحمیل شد که نیروهای نظامی وضعیت مناسبی نداشتند و در وضعیت برابر با ارتش عراق نبودند.
در آن زمان ارتش وضعیت مناسبی نداشت، سپاه پاسداران نیز تازه تاسیس شده بود. جنگ نه تنها ارتش و سپاه پاسداران ایران را متلاشی نکرد، بلکه ارتش در دوران جنگ به بازیابی قدرت خویش پرداخت. سپاه نیز از دوران دفاع مقدس با ایجاد و توسعه سازمان رزم، تجربه خود را افزایش داد.
در این دوران باشکوه و نورانی ستارگان درخشانی ظهور و بروز پیدا کردند که شاید اگر این دوران وجود نداشت؛ هیچ گاه فرصت این ظهور و بروز به وجود نمیآمد. تمام روزهای دفاع مقدس سرشار از نام و نشان شهدای عزیز است، شهدایی که نورانیت خاصی دارند و سیره آنها باید سرمشق راه و چراغ گمراهیهای زندگی ما باشد. سرلشکر شهید محمد جعفر نصر اصفهانی یکی از چراغهای هدایت ملت است.
امیر سرلشکر شهید محمد جعفر نصر اصفهانی یکی از نخبگان نیروی زمینی ارتش است که در دهمین روز از شهریورماه سال 1339 در محله منارجنبان اصفهان در یک خانواده متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. او پس از طی دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در زادگاهش موفق به دریافت دیپلم در رشته ریاضی شد. بهمن ماه 1357 در دوران اوج نهضت انقلابی مردم علیه رژیم ستمشاهی همزمان با دوران تحصیلش در دبیرستان به همراه دوستانش اعلامیههای امام خمینی (ره) را در اصفهان پخش میکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که در پانزدهمین روز از بهمن ماه سال 1358 بود و پس از دریافت دیپلم متوسطه به خدمت سربازی اعزام شد. پس از ورود به دوران سربازی با گذراندن دوران آموزشی به گروه 44 توپخانه اصفهان منتقل شد. محمد جعفر که فردی انقلابی و مومن بود در این مرکز با شهید صیاد شیرازی آشنا شد و در فعالیتهای انجمن اسلامی این یگان حضور فعالی داشت.
حضور شهید نصر اصفهانی در جبهههای نبرد حق علیه باطل با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران او نیز همچون سایر همرزمانش در سال 1359 به جبهههای نبرد حق علیه باطل رفت تا با ارتش بعثی بجنگد؛ محمد جعفر در همان روزهای حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل در منطقه عملیاتی سوسنگرد مجروح شد و به بیمارستان انتقال پیداکرد. 15 بهمن ماه سال 1360 دوران خدمت ضرورت را به پایان رساند و پس از انتخاب شهید صیاد شیرازی به دفتر او رفت تا خدمتش را در آن جا ادامه دهد. در همین زمان با وساطت یکی ازافسران همکار با انتخاب یک همسر از خانوادهای متدین، ازدواج کرد.
محمد جعفر به دستور شهید صیاد شیرازی در ارتش ماند و در سال 1361 وارد دانشگاه افسری امام علی (ع) شد. او در دوران دانشگاه نیز همچون دوران خدمت خود جوانی کاردان، باهوش و بصیر بود و همواره مورد توجه فرماندهانش قرار داشت.
او در زمان جنگ با اینکه در مرکز توپخانه اصفهان حضور داشت، اما رسته پیاده را انتخاب کرد و دوره مقدماتی را در لشکر 28 پیاده سنندج که در دو جبهه درگیر بود و از پرمخاطرهترین یگانها به شمار میرفت، انتخاب کرد و به عنوان فرمانده گروهان پیاده در خط مقدم جبهه مشغول به خدمت شد.
در سال 1367 در یک عملیات رزمی در منطقه مریوان و پنجوین عراق شدیداً مجروح و به پشت جبهه منتقل شد و در همین زمان به واسطه تک شیمیایی دشمن بعثی آلودگی شیمیایی نیز پیدا کرد.
شهید محمد جعفر نصر اصفهانی از سال 1367 تا هنگام شهادتش در مسئولیتهایی همچون بازرسی لشکر 28 سنندج دوره عالی پیاده در شیراز، فرمانده گروهان دانشجویان در دانشکده افسری، قرارگاه شمال غرب نزاجا، بازرسی نزاجا، معاون و فرمانده گردان تکاور تیپ 45 تکاور، پس از ترفیع به درجه سرهنگی به عنوان فرمانده تیپ 1 لشکر 23، فرماندهی تیپ 1 لشکر 77 پیاده ثامن الائمه (ع) خدمت کرد. او در مسئولیت فرماندهی با این که در شرایط جسمانی خوبی نبود و چند ماه قبل از آن مورد عمل جراحی از ناحیه معده قرار گرفته بود، خدمت میکرد.
سال 1375 حال عمومی شهید جعفر نصر اصفهانی به واسطه مجروحیت و آلودگی شیمیایی از گذشته مجدداً رو به وخامت گذاشت و بعد از مدتی بستری در بیمارستان و منزل و تحمل درد و رنج فراوان در 19 آبان ماه همان سال دعوت حق را لبیک گفت و به یاران شهیدش پیوست.
خاطراتی از شهید نصر اصفهانی یکی از همرزمان شهید نصر اصفهانی درباره تقید شهید به نماز جماعت گفته است: شهید نصر اصفهانی برای نماز جماعت اهمیت زیادی قائل بود، به ویژه برای نماز صبح. همیشه جزو نخستین کسانی بود که در کوی «شهید فلاحی» برای برپایی نماز صبح حاضر میشد. اگر ما هم تنبلی میکردیم و در نماز صبح حاضر نمیشدیم، به ما تذکر میداد. بعد از نماز هم باخودروی شخصیاش، همکاران را به اداره میبرد.
نمونه جالبی از جماعت ایشان به یاد دارم: در بیمارستان بستری و واقعاً لاغر و نحیف شده بود و روزهای آخر زندگیاش راسپری میکرد. به همراه «سرهنگ براتی» به ملاقات شهید رفتیم. درست لحظهای که رسیدیم، صدای اذان برخاست». به ما گفت: «وقت نماز است، چرا پیش من آمدید؟! چرا به نماز جماعت نرفتید؟! و پس از احوالپرسی، ما را به نماز جماعت دعوت کرد. هرگز نتوانستم خودم را لحظهای به جای او فرض کنم. اگر من در آن حالت بودم، حتی نمیتوانستم از جای خود تکان بخورم؛ اما ایشان مسیر زیادی را برای ادای این فریضه، نماز جماعت، طی میکرد تا به تکلیف عمل کند.
انتهای پیام/
http://www.Kurd-Online.ir/fa/News/188056/روایت-یک-شهادت؛-از-منارجنبان-اصفهان-تا-سنندج